خلاصه:
دختر کوچولوی قصه ی ما از برادرش میشنود که قرار است در آینده اتفاقات وحشتناکی بیفتد. برای همین حسابی نگران میشود... وقتی پیش مادر بزرگش میرود چیز های بهتری از آینده متوجه میشود؛ (مثل اینکه شاید روبات های پرنده داشته باشیم...یا اتاق ضد جاذبه) امکانات جدید و مفید و همین طور اینکه هیچ کس از آینده خبر ندارد و احتمال هایی بیش از اینها باید باشد!