خلاصه:
مینلی نزدیک کوه بیثمر در روستایی فقیر زندگی میکند. سال ها است که روستا رنگ خوشبختی را ندیده است. مینلی در مزرعه کار میکند و تنها دلخوشیاش قصههایی است که پدرش برای او میگوید. پیرمرد قصههای پدر، جواب همهی سوالات را میداند. مینلی این قصهها را باور میکند و تصمیم میگیرد پیرمرد را پیدا کند. در طول سفرش با دوستانی استثنایی از جمله ماهی سخنگو، پادشاه قدرتمند و اژدهایی که نمیتواند پرواز کند آشنا میشود...