خلاصه:
مادر بزرگ جورج، بدجنس ترین مادر بزرگ دنیاست. او هر روز، کنار پنجره روی صندلی می نشیند و مدام غر می زند و دنبال بهانه ای می گردد تا جورج را اذیت کند. آیا جورج با این وضع می تواند راحت زندگی کند؟ البته که نه! پس باید راهی پیدا کند تا به این وضع خاتمه دهد. او دارویی جادویی می سازد تا شاید اخلاق مادر بزرگ پیرش را بهتر کند. اما دارد چیز دیگری از آب در می آید که حتی برای جورج هم باور کردنی نیست!