خلاصه:
دارن که به ناچار به خون نوشیدن رو آورده، متوجه تفاوت بدن خود با بدن یک انسان معمولی میشود. در همین حین، او متوجه میشود که اجساد انسانهای مختلفی در اطراف یافت شده و تمام خون بدن آنها نیز خالی شده است. ازآنجا که دارن جز «آقای کرپسلی» شبح دیگری نمیشناسد، پس به او شک میکند و یقین دارد که قاتل آن انسانها، همان آقای کرپسلی است...