خلاصه:
مریم عاشق لحظه ای بود که یک مسئله ی سخت را حل می کرد؛ همیشه می گفت: «وقتی مسئله های مشکل را حل می کنم لذت می برم، به عنوان یک نوجوان دوست دارم با مشکلات روبه رو شوم و با آنها بجنگم حالا سال ها از آن روزهای نوجوانی می گذشت و او به یک چهره ی جهانی در ریاضیات تبدیل شده بود؛ از او برای شرکت و سخنرانی در کنفرانس های علمی دعوت می کردند و نظریه هایش توجه آنها را جلب می کرد...