خلاصه:
مومو دخترکی است که تک و تنها در آمفیتئاتری ویرانه زندگی میکند و فقط با چیزهایی که خودش در گوشه و کنار شهر پیدا میکند روزگار میگذراند. او استعدادی خارقالعاده دارد و چنان ساکت و با دقت به درددلهای مردم گوش میدهد که ناگهان ذهن طرف مقابل جرقه میزند و راهحلی برای باز کردن گره مشکلاتش پیدا میکند. اما روزی سر و کلهی عالیجنابان خاکستری پیدا میشود....